علیرضا رحمانی /// چند ماهی میگذر...دقیق بخواهم بگویم ، 5 ماه و 6 روز و یکی دوساعت میگذرد که گفتی جدا شدنمان به سود هر دوی ماست ؛ همان لحظه ای که از روی نیمکت پارک بلند شدی و هر چه صدایت زدم هم نایستادی . همان لحظه ای که دستت خالی بود اما با خودت دار و ندارم را بردی...
ادامه مطلب ...
علیرضا رحمانی /// بچه تر که بودم برایم لغتی خیلی عادی و پیش پا افتاده بود . عشق را در فیلمهای تلویزیونی میدیدم . از پدرم هم که معنایش را میپرسیدم الکی پیچم میداد . خلاصه دوست داشتن زیاد برایم معنا شده بود . ولی امروز همه آن تفسیرها برایم بی معنی شده است.