باز دیر آمدی و زود خواهی رفت

علیرضا رحمانی /// چه کیفی دارد...بیخیالی محض...تا کله ظهر خوابیدن را به علاوه پیج های فیس بوک کن ؛ سپس در بی هدف چرخیدن در خیابانها ضرب کن و عدد را به توان بی خوابی های نیمه شبانه کن ؛ آن وقت به یک رقم میلیاردی یا شاید مولتی میلیاردی میرسی . رقمی برابر با ارزش تک تک لحظات تابستان برای ما جوانهای مشتاق تحصیل و مودب !

 

 امروز آخرین امتحانم هم به خیر گذشت . خدا را شکر مراقبمان تو باغ نبود و تا شد نوشتیم و مشورت کردیم و مذاکره هایمان نتایج مثبت داد . این یکی هم پاس میشویم و فقط باید دعا دعا کنیم که زیر 12 نشود که اگر بشود ... ولش کن انشالاه که نمیشود :دی !

کلی برنامه دارم ، البته که مطمئنم ئصفش را هم انجام نخواهم داد . از فتوشاپ بگیر تا فیلمهای جیسن استاتهام و حمید فرخ نژاد . از ورزشهای صبحگاهی تا خورد و خوراک مفصل . اما با کمی فکر کردن و مرور تابستانهای گذشته به این نتیجه ای میرسم و با خود میگویم : " باز میخوای خودتو سر کار بزاری؟ بیخی باو "

اصلا عشق و حال تابستان به علافی و بیخیالش است . 9 ماه سال مغزم پر از برنامه های مختلف است و هر روز باید نگرانی فردای آن روز بود . امتحان و تحقیق و گزارش کار و ماکت و... مگر وقتی برای خوشی میگذارند .وقتی هم که وقت اضافه داری و میخواهی استراحتی بکنی و فوتبالی ببینی باز فکرت درگیر آنهاست . نه این ور را داری نه آن ور . هیچ وقت شاگرد اول نمی شوی و وقتت هم بیش از او درگیر است و  نصف شاگرد اول هم از وقتت استفاده مفید نمیکنی...

اما همه اش تمام شد . رفت و سه چهار ماه دیگر برمیگردد . تا آن موقع فقط یک برنامه دارم . تفریح ، خواب ، خوردن ، خواب و این مربع آس و پاسی هر روز تکرار خواهد شد . قشنگی این روزها هم همین کسل کننده بودن ، در عین حالِ شاد بودن است . تکراری اما مهیج . یک خط صاف ولی پر از هیجان و شادی و خنده که هیچ کجای دنیا نظیر آن نیست . هیچ جا انقدر از بیکاری و بی عاری لذت نبرده اند که من و ما لذت خواهیم برد .

هــــــــــــــــی . فصل زیبای من ... گرچه باز دیر آمدی و زود خواهی رفت اما همین مدت کوتاه را عشق است . تو برای من از بهار هم لذت بخش تری و از پاییز عاشقانه تر . این بار قول میدهم که طوری از تو استفاده کنم و جوری لذت ببرم که دفترچه خاطراتی صد برگ را تمام کنم و غم و غصه و قصه های دراماتیک را به کل فراموش کنم . به اندازه کافی در این 9 ماه میم مثل مادر و فیلم هندی دیده ام . میخواهم این سه ماه را فقط با مهران مدیری و جیم کری سر کنم . 9 ماه سیب و خیار خورده ام و آن چاقو را بیار تا کمی هندوانه بشکنیم و بزنیم 


فقط خواهشا قول بده زود نگذری..فعلا 

نظرات 1 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 16:32

خوش به حالت
من هنوز 9تیر اولین امتحانمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد